گاهی فراتر از آنچه که هست بیاندیش

ساخت وبلاگ
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفتسرها در گریبان استکسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران رانگه جز پیش پا را دید، نتواندکه ره تاریک و لغزان استوگر دست محبت سوی کس یازیبه اکراه آورد دست از بغل بیرونکه سرما سخت سوزان استنفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریکچو دیوار ایستد در پیش چشمانتنفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟ز چشم دوستان دور یا نزدیکمسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکینهوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...دمت گرم و سرت خوش بادسلامم را تو پاسخ گوی، در بگشایمنم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموممنم من، سنگ تیپا خورده ی رنجورمنم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجورنه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگمبیا بگشای در، بگشای، دلتنگمحریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزدتگرگی نیست، مرگی نیستصدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است گاهی فراتر از آنچه که هست بیاندیش...
ما را در سایت گاهی فراتر از آنچه که هست بیاندیش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alone-boy2000 بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 16:08